شنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۹۱

خیلی ببَشید عذل میخوام

یک چینی بغلم نشسته بود که یک سوالی پرسید.میدونم که خیلی دارم راجع به اتفاقات اینجا میگم و این عقده ای به نظر میرسه اما خب من انقدرها هم آدمِ  چاقال مابی نیستم. زندگی روزانه بدون اتفاقی رو دارم که اتفاقاتش سر زدن به سایت های تخمیه قیمت ارز در ایران و بهم ریختن اعصابمه.به غیر ازون یک سوال و جواب ساده یا یه اتفاق مسخره برام جالب میشه. اره. چینیه ازم سوال پرسید.بهش جواب دادم. سوالش راجع به برنامه اکسل بود. بعد نفهمید سعی کردم جوردیگه ای براش توضیح بدم. دست اخر که فهمید؛ بهش گفتم که من هم مشکل شبیه به تو رو با اکسل 2010 دارم و مشکلم توی 2010 درست نمیشه!  بعد به من پیشنهاد کرد که من برنامه افیس 2007 را دارم میخوای بدم بهت؟ اینجا در قاموس یک ادمی که تاحالا از نرم افزارهای قفل شکسته استفاده نکرده و همیشه واسه برنامه هارو پول داده و خریده گفتم نه! ممنون. من دارم. دارم که یعنی یک مجموعه دی وی دی دارم که همه برنامه ها توش هستن. این تیکه اخر رو در ذهنم بود و نگفتم که من همه برنامه هارو قفل شیکسته دارم.فقط در اخرش خیلی به شوخی اضافه کردم که اره! من میدونم که چینی ها همه چی رو دارن. این حرفم که چینی ها همه چیو دارن به این مربوط میشه که اینجا هر کتاب درسی یا جزوه ای رو که خریداری میکنیم  چینی ها نسخه پی دی اف همه آنها را دارند و ادم کونش اتیش میگیرد وقتی بابت یک کتاب 130 دلار میدهد و بعد میبیند چینی بغل دستی ات سرکلاس با لپتاپ دارد کتاب را به صورت پی دی اف میخواند.بعد تا این را گفتم که چینی ها فلان پسره سریع کیف پولش را نشان داد که پرچم کره جنوبی بود.بعد هم لپتاپش را نشان داد که سامسونگ بود و هی سامسونگ و کره کره کرد. بعد گفتم اها! بعد به این فکر کردم که اگر پرچم کشورم بود احتمالا فکر میکرد که یک کشور عربی است چون وسطش الله دارد. بعد هم فکر کردم که فرش ایرانی یا زعفرون یا منبت کاری اصفهان را هرجایی نمیشود با خود ادم حمل کرد که نشانی از کشورم باشد. وطنم ریده است. باید تخم هایم را به نشانه تخم و هسته و انرژی هسته ای بهش نشون میدادم و میگفتم که من  هم از ایرانم. چون سریعا وقتی گفت من مال کره جنوبی هستم از من پرسید تو از کجایی!خیلی چیزی برای نشون دادن همرام نبود. سریع گفتم ایران. یک چیزهایی گفت راجع به اینکه شرکتش به امریکا فرستادتش و میخواهد درسش تمام شد برگردد و الباقی قضایا. کونم میسوزد. از کره و چین و ترکیه  و هند و تایوان به قدری زندگی شان درست شده است که ادم های معمولی شان توانایی این را دارند که بچه هایشان را بفرستند امریکا و معولا به غیر از هندی ها بقیه شان برمیگردند کشورشان. چون کشورشان کار هست و رو به پیشرفت است. خیلی اتیش میگیرم. اینها را که گفت سریعا برایش تعریف کردم که شما احتمالا در سئول یک خیابانی به نام تهران دارید و بعد هم او گفت اره و گفت که خیابان خیلی گرونیه ! من هم براش گفتم که ما هم خیابان سئول داریم و این مربوط میشود که به یک تفاهم نامه همکاری بین ایران و کره جنوبی 40 سال پیش! برایش گفتم که شما انموقع ها گوز بودید و ارزو داشتید که سئول شبیه تهران شود و برنامه توسعه شهری تهران را برداشتید. دیگر برایش نگفتم که ارزوم چیه و یا اینکه تهران چی شده بعد چهل سال! شروع کرد از تکنولوژی و پیشرفت کره گفتن و گفت تیم فوتبال ایران را میشناسد. علی کریمی را میشناخت و میگفت گاییده! من هم گفتم اره! بهش گفتم علی دایی را میشناسی گفت نه. گوگل کردمش. صفحه ویکی پدیا انگلیسی علی دایی رو باز کردم و نشونش دادم. یک عالمه به به چه چه کرد. توضیح دادم اقای گل دنیاست . صفحه خوبی هم توی ویکی پدیا داشت و لیست های همه گل های ملی اش انجا بود. بعد توی لیست گل هایش در یک بازی در سال 1996 چاهار تا گل فقط دایی به کره جنوبی زده بود. امار را پیدا کردم و هی نشونش دادم و هی توی کونش کردم که فقط توی یه بازی 4 تا گل به تیم ملی تون زده.بعد گفتم که من این بازی رو یادمه و گفت که یادمه 6 تا خوردیم. من احساس کردم که وضعیت کره جنوبی، اقتصاد، پیشرفت، توسعه و الباقی مسائل مهم بشری میتواند در کونِ خر باشد وقتی که علی دایی 4 تا گل به یک تیم زده باشد. شرمزدگی و شرمساری عجیبی داشت. یک بار ویکی پدیا را بالا پایین کردم سریع و بهش نشان دادم که 192 سانتی متر هم قد داره علی دایی و اون هم گفت او! چه قد بلند. بعد دوباره امدم پایین صفحه و امارگل ها را نشانش دادم و بدون اینکه حرف بزنم موس را بردم روی چاهارتا گل به کره جنوبی. ادا در اوردم که دارم میخوانم مثلا. بعد توی چشم هاش نگاه کردم لبخند زد، یعنی اینکه بکش بیرون

چهارشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۹۱

گاییور

برای اینکه بشه امریکا رو با ماشین یه دور زد چاهارده پونزده هزارتا پول میخواد. این شامل همه امریکا نمیشه. اما میشه از شمال شرق و اونورا راه افتاد و اومد جنوب تا فلوریدا! از فلوریدا هم به سمت غرب حرکت کرد ازتکزاس و کلرادو گذشت تا به غرب امریکا یعنی کالیفرنیا رسید. از کالیفرنیا هم بری به سمت شمال یه چن تا جا رو ببینی و دست اخر ماشین رو همونجا بفروشی و سوار هواپیما بشی و برگردی هرجا که خونته. این پولی که میگم خرج بنزین، عوارض بزرگراه، و خورد و خوراک و خواب شما توی متل های بین راه و شاید هم چن تا هتل باشه.بیشتر نه. یک ماه هم زمان میخواد با یه ماشین خوب که بعد ازین سفر ماشینت کلی مصرف کرده و باید بدیش بره.به نظرم این بهترین تفریحیه که میتونم برای سالهای بعدی زندگیم بهش فکر کنم . فعلا چون صاحاب قبلی خونه مشترک مجله نشنال جئوگرافیک بوده برای من هم میاد.واسه همین فعلا فقط نشنال جئوگرافیک ورق میزنم و به سفرم که بیشتر رویاییه فکر میکنم. مثل همیشه

یکشنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۹۱

جوجه اردک بد ادای بد تیپِ بد صدا که هیچوقت هم درست نشد.

داییم ضبط ماشینشو داده بود درست کنن که دیگه نوارها رو جمع نکنه. بعد وقتی ماشین رو گرفت میخواستم نوار رو بذارم توش.گفت: نه! صب کن! دست کرد تو داشبورد یه نوار لیلا فروهر پیدا کرد گفت با این امتحان کن اول

شنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۱

چینی کن

به نظرم چینی ها ازینکه با آدم بخوابند خوششان میاید.
به نظرم من ازینکه با چینی بخوابم هنوز خوشم نیامده.  

پنجشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۹۱

خودم میدانم

امروز به میلادی روز تولد من است. به شمسی دیروز بود
از صبح نشستم و درس خواندم.هر چند ساعت میرفتم و خروار خروار ارزوهای گنده دوستانم رو که به مناسبت روز تولدم روی صفحه فیس بوکم گذاشته اند، از عرض و طول در کونم میکنم
یاد این افتادم که یکسال بابا خیلی بی ربط و نامربوط برای من هدیه تولد خرید.یک ظرف شیشه ای سبز با شکلی خاص.هر چقدر فکر کردم ربط این را به کادو تولد و ربط بابا را به کادو خریدن نفهمیدم. ده سالم بیشتر نبود
بابا اول از همه زنگ زد.صب ساعت شش به وقت تهران.بیدار بود. احتمالا حالا زودتر میرود سرکار که بیشتر جان بکند که بیشتر پول دربیاورد که برای من بفرستد که درس بخوانم. من دیوث هستم.خودم میدانم

\