دوشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۹۲

هرچی بوده زیرِ سرِ کنفرانس گودالوپ بوده.بری تحقیق کنی متوجه میشی

چلوکبابی دهباشیان سر سهروردی و تخت طاووس بود، تا شرکت هم یه دقیقه راه داشت. با صاحابش که میشد پسرِ "آقا رضا سهیلا" رفیق بودم، این پسرِ "اقا رضا سهیلا" که میگم خودش شصت و خرده ای سالشه ها، اسمش خسروئه، ناهار میرفتم بعضی موقع ها اونجا. خوب بود غذاش،اما خب قیمت هاش خیلی توی کون بود. چاره ای نبود، گرونفروش بود.
خسرو، و قبلتر از خودش، باباش میخونه داشتن،بعد انقلاب شده بود رستوران دار. انقلاب که میشه هرکی خب داشته تند تند یه کاری میکرده، خسرو هم میره یه انبار عرق میخره، به همه هم سفارش میکرده عرق بخرید. عرق گرون میشه. بعد یه سال صبر میکنه، عرق هارو شونزده برابر قیمت میفروشه با پولش خودش و پسرش و خانومش دوماه میرن سوئد و نروژ و آلمان و سوییس و فرانسه اینا. راضی بود از انقلاب.

هیچ نظری موجود نیست:

\