دوشنبه، دی ۲۸، ۱۳۹۴

ما گم شدیم!

انگاری که گرد مرده پاشیدن باشن اینجا! دیگه هیشکی نیست، نه من میام، نه بقیه! بخوره تو سر تکنولوژی که انگاری فصل بلاگ داشتن و بلاگ بازی تموم شده، دیگه الان همه حرفاشون رو روی فیسبوک و اینستاگرام و تلگرام میزنن. دیگه کسی حال نداره ببینه بلاگ کی چیه و چی چی توش نوشته! انگاری ما هم باس جمع کنیم بریم. من که از لای همین پست ها با ادم هایی اشنا شدم که نمیشناختمشان قبلا! بعضی هایشان را دیدم، بعضی هارا هم نشد که ببینیم، اما حیف، انگاری که دوره اش به سر اومده. 
هنوز نشده که ادمهای غریبه توی فیسبوک یکهو انقدر صمیمی شوند، فیسبوک از بس عکس و ویدئو و دری وری از ادم ثبت میکند که دیگر چیزی برای کشف کردن باقی نمیماند. همه چیز خیلی شفاف تر از اینجاست. اینجا اما بالعکس، ادم ها رو از روی کامنتشان میشناختی، بعد شاید به بلاگشان سر میزدی یا ایمیلشان میزدی! خلاصه که اول میشناختیشان بعد عکسشان را میدیدی! درست برعکس فیسبوک. 
باری بهرجهت، به نظرم کسی نیست که اینجا رو چک کنه و من هم خیلی مخاطبی ندارم که چیزی بگم، نمیخوام درشو گل بگیرم، چون دلیلی نمیبینم، اما میخوام ایمیلم رو بدم که اگر کاری بود ایمیل بزنید. خوشحال میشم. تفنگ بازی ات جیمیل دات کام
tofangbazi at gmail dot com

۵ نظر:

Unknown گفت...

من خیلی وقته که هرروز میام به وبلاگ شما سر میزنم که ببینم چیز جدیدی نوشتین یا نه. مطمئنم خیلیای دیگه هم هستن که اینکارو میکنن ولی حال ندارن مثل من براتون بنویسن. لطفا بنویسین بازم اگه ممکنه.

M گفت...

سلام، شانسي تو فيدلي ديدم اينجارو، چنتا پست خوندم خوشم اومد، ميخونم همشو، مثل مني يه جورايي، حال كردي منم بخون، راس ميگي، قبل فيسبوك اول شناخت بود، بهتر بود.

Unknown گفت...

من کماکان میام چک میکنم و محو میشم.

e گفت...

من سر میزدم اما نبودی،امشب با این نیت اومدم که مهر سکوت رو بشکنم و بگم هی تفنگ جدی جدی کجایی چرا نمیای.. که یکدفعه دیدم به به سه چارتا پست خوشگل جدید.خوشحالم که دوباره میبینمت،خوب کردی که اومدی(:

ناشناس گفت...

من خیلی نامرئی ام همه جا هیچی نمیگم هیچ نظری نمیذارم میخونم میرم ولی شاید شما باورت نشه که امشب بعد از اینکه چند روز هی تو مخم بود چه جوری ریز ریز شدم تا دوباره بلاگتو پیدا کنم حتی بعد یه سال یه بیشتر اسمشم حتی نمیدونستم خیلی درمونده داشتم هرچی به ذهنم میرسید سرچ میکردم که باز برسم به اون پست "یک نفس با ما نشستی خانه بوی گل گرفت".

\