جمعه، تیر ۱۸، ۱۳۸۹




فیلم نامه خوب پیش میرفت. نوشتن هیچ وقت برایم سخت نبوده.از وقتی یادم می آید همین طور بوده: رادیو را روشن کن و بگذار روی ایستگاه موسیقی کلاسیک،یک سیگار یا یک سیگار برگ روشن کن و بطری باز کن.تنها کاری که باید می کردم حضور داشتن بود.وقتی زندگی چیز زیادی نداشت که به آدم بدهد، وقتی زندگی بیشتر شبیه نمایشی ترسناک بود، این فرایند به من اجازه میداد که ادامه بدهم. همیشه ماشین تحریری بود که آرامم کنم ، با من حرف بزند، سرگرمم کند، جانم را نجات دهد. اصلا برای همین می نوشتم: که جانم را نجات دهم ، تا کارم به دیوانه خانه نکشد، خیابان خواب نشوم، از شر خودم خلاص شوم.


رمان هالیوود
چارلز بوکفسکی
ترجمه پیمان خاکسار


۲ نظر:

Sime band گفت...

فقط کافیه حضور داشته باشی

حوا گفت...

اصلا برای همین می نوشتم: که جانم را نجات دهم ، تا کارم به دیوانه خانه نکشد، خیابان خواب نشوم، از شر خودم خلاص شوم.

\