جمعه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۸

یکشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۹۸

تخمی شربتی ها

یه لیوان تخم شربتی واسه خودم درست کردم، زعفرون هم توش ریخته بودم. بوی زعفرون حالمو جا میاره، تخم شربتی هم نبود، دونه چیا بود که خیلی شبیه به تخم شربتیه ولی اون نیست. لیوان جلوم بود، یه دونه یخ تو لیوان بود که روی شربت ها واستاده بود، همینجوری اروم تکون میخورد، کف لیوان هم پر تخم شربتی بود. قاشق رو برداشتم، یه هم زدم، تخم شربتی ها دور قالب یخ شروع کردن به چرخیدن، یخ دور خودش میچرخید و تخمی شربتی ها دورش، یه چند لحظه بعدش، تخمی شربتی ها بیخیال شدند. نشستند کف لیوان، یخ اروم دور خودش میچرخید. قاشق رو برداشتم و شیش هفت تا هم محکم زدم، دوباره تخمی شربتی ها دور یخ طواف کردند، بوی زعفرون شربت زد بالا. نگاه به لیوان کردم، حس کردم چقد شبیه تخم شربتی بودم، همینجوری دیوونه و بیکار و معلق. امروز اینجا بودم، عاشق این، مشغول به این کار، پسفردا اینجا نبودم، یه جای دیگه بودم، عاشق یکی دیگه و مشغول به یه کار دیگه. کار و تفریح و دوستام و علایقم میتونستن در عرض چند هفته عوض بشن. احساس کردم یه لیوان تخمی شربتی دیگه انقد تفسیر و تعبیر نداره واقعا. قاشق رو از تو لیوان دراوردم و شربت رو سر کشیدم. مزه هیچی نمیداد چون یادم رفته بود شکر یا یه چیز شیرین اضافه کنم.  
\