یعقوب : پسران دروغگو و الدنگ من! پس یوسف کجاست؟
پسران دروغگو و الدنگ یعقوب: پدر! یوسف را گرگ خورد!
یعقوب: آه! چقدر بد شد! حالا باید کلی گریه کنم تا سوی چشمانم را از دست بدهم! این پیامبر بودن هم چقدر دردسر دارد.
پس یعقوب بنشست و بر گرگ خوردگی یوسف بسیار گریست...
۳ نظر:
:)))))))
حرف نداشت ... آفرین به خلاقیتت .
درستش اينه كه يعقوب ميره گرگرو پيدا ميكنه شكمشو جر ميده و شنگول و منگولو يوسف از تو شكمش در مياد
چی می خوای از جون این خانواده ی یوسف :))
ارسال یک نظر