یکشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۰

دغدغه ها و اندیشه های آقای صاد

آقای صاد دغدغه زندگیش دکمه ایجکت دستگاه های پخش بود. به عقیده آقای صاد این دکمه های ایجکت بیش از حد تنبل بودن و ایجکت کردن رو بیشتر از مقدار مورد نیاز طول میدادند. برای همین عصرها سوار مترو یا اتوبوس میشد و میرفت جمهوری. مغازه ها رو میگشت.با یک ظرافت خاصی دکمه ایجکت رو فشار میداد و چشماشو میبست و خوب بو میکشید و لحظه ها رو میشمرد.اگر دکمه ایجکت دستگاه درست کار نمیکرد سریعا بروز میداد. یک خطی روی پیشانیش می افتاد. از بالای ابروی راستش تا وسط ابروی چپش. اخم میکرد و چشم هایش را باز میکرد و به فروشنده میگفت: مرسی.نمیخوامش.برم یه دوری بزنم و یا چیزی مشابه اینها.از مغازه خارج میشد و میرفت دنبال یک دستگاه پخش که دکمه ایجکتش درست کار کند.
آقای صاد پیدا نمیکرد. جمهوری و شریعتی و هرجایی را که دستگاه صوتی و تصویری پیدا شود را گشته بود.این اواخر دبی هم میرفت. کلاس عربی رفته بود و عربی اش را قوی کرده بود. صبح ها با هواپیما میرفت و شب ها برمیگشت. اما پیدا نمیکرد. به تدریج خطِ اخمِ ایجکت روی پیشانیش عمیق شد.
بالاخره توی یک بازاری توی پاکستان، وقتی چشمهایش را بست و دماغش را تیز کرد و آروم دکمه ایجکت با اون مهارت خاص فشار داد و منتظر موند؛ دکمه ایجکت خیلی سریع و خوب کار کرد و اصلا هم تنبل نبود. این درست ترین دکمه ایجکتی بود که میشد باشه.آقای صاد هم مطمئن بود.اخم هم نکرد تا خطِ اخمِ ایجکتش عمیق شود.بلکه به پاکستانی چیزهایی به آقای فروشنده گفت و از مغازه خارج شد.کسی هم نفهمید کجا رفت.

هیچ نظری موجود نیست:

\