شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۹۰

عاشقیت

مریض شده، درازش کردیم وسط خونه،تب داره.همش هذیون میگه. میگه منو ببرید پیش دکتر زیلیتول تا حالم خوب شه.
رفتم یه جعبه آدامس زیلیتول گذاشتم بغلش.
شروع کرد باهاش به حرف زدن. به دکتر زیلیتول گفت حالش چجوریه دقیقا. حرفاش که تموم شد از من یه لیوان آب خواست. یه ادامس رو با آب قورت داد. رو کرد به من گفت این قرصا اثر جانبی دارن. ادم خوابش میگیره اینارو میخوره.
گرفت خوابید

هیچ نظری موجود نیست:

\